حاشیه های دیدار رهبری با مداحان
دیدار رهبر معظم انقلاب با مداحان کشور در شب میلاد حضرت زهرا (س) با حاشیههای جالبی همراه بود که در ادامه میآید:
ساعت حدود 8 صبح بود که به در ورودی بیت رسیدیم. جمعیت بسیاری آمده بودند و معلوم بود که یکی دوساعت طول میکشد تا از بازرسیهای بیت رد شویم.
بعد از کلی معطلی بالاخره نزدیک ساعت 10 بود که وارد حسینیه شدیم. حسینیه تقریبا پر شده بود و جمعیت سرودی را که قرار بود در محضر حضرت آقا همخوانی کنند، تمرین میکردند.
آقا حدود ساعت 10:30 وارد شدند و جمعیت به محض ورود حضرت آقا یک صدا شعار می دادند «این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده» بعد از آن کل حسینیه پر شد از صدای مرگ بر آل سعود و تنها چیزی که میتوانست به شعاردادن ها پایان دهد آغاز تلاوت قران بود.
بعد از قرائت قرآن مجری برنامه که طبق معمول هر سال آقای شمس از مادحین قدیمی قمی بود پشت تریبون رفت و ضمن خیر مقدم به آقا در آخر کلام به فوت حاج علی آهی اشاره کرد و گفت که مداحان سوگوار فوت ایشان هستند.
همان ابتدای شروع مجلس، عرب زبانی از وسط جمعیت بلند شد و شروع کرد به خواندن شعر به زبان عربی و در آخر این را خواند: بالروح بالدم نفدیک یا قائد.
آقای شمس اسامی مداحان دعوت شده را میخواند تا پشت تریبون بیایند و چند بار به حضار در جلسه تذکر داد که لطفا از شعر خواندن انفرادی پرهیز کنند تا نظم جلسه به هم نخورد، اما گوش خیلی ها بدهکار نبود. بلافاصله بعد از تذکر شمس، یکی از جمع بلند شد و شروع کردن به شعر خواندن...
چند بار شمس تذکر داد که نظم جلسه را رعایت کنید اما گوش شنوایی نبود، نوبت رسید به آقای علیزاده مداح خون گرم اردبیلی، اول چند بیت شعر در وصف امیر المومنین علیه السلام به زبان فارسی خواند که کل حسینیه را به وجد آورد:
زادگاهم ایران است
این وطن مرا جان است
لیک کل ایران را
بی علی نمی خواهم...
بعد شروع کرد به خواندن اشعار به زبان ترکی که از همخوانی آذری زبان ها با او میتوانستیم بفهمیم که اکثر جمعیت حسینیه را آذری زبانها تشکیل میدهند، نکته ای که شمس هم به ان اشاره کرد.
بعد از مداحی آقای علیزاده آقای شمس پشت تریبون رفت و با اشاره به کمی وقت گفت: آقای علیزاده به ما گفتند که 45 دقیقه باید بخوانم تا موتورم راه بیفتد که با خنده حضار مواجه شد.
گاهی اوقات عده ای می ایستادند تا آقا را ببینند، پشت سری ها هم که شاکی میشدند میگفتند: بنشینید لطفا، آقا واس ماس ما هم میخواهیم آقا را ببینیم...
برای چندمین بار یک نفر از جمع بلند شد که شعر بخواند که با تذکر محکم شمس مواجه شد ولی کاملا نشنیده گرفت و شروع کرد به خواندن و جالب بود که به آقا میگفت میخواهم پشت تریبون بروم که آقا فرمودند همان جا بخوان.
وقتی نام احمد واعظی به عنوان مداح بعدی از طرف شمس اعلام شد صدای به به از میان حضار بلند شد که شمس به شوخی گفت: آقای واعظی بیا که مشتاق زیاد داری!
به نظر من بهترین قسمت مراسم مداحی، حاج احمد واعظی بود. موقع خواندنش سکوت محض کل حسینیه را فرا گرفته بود تا اینکه به اینجای شعر رسید:
نقش یا فاطمه سربند مجاهدها شد
امتداد ره تو نهضت عاشورا شد
مکتب سرخ ولای تو حسینی ها داشت
نسل تو خامنه ای و خمینی ها داشت
کل حسینیه به وجد آمدند و احسنت کنان دوباره خواستار تکرار این بیت شدند و واعظی با یک چشم گفتن دوباره این بیت را تکرار کرد.
او که شعر خود را در اوج میخواند به اینجا رسید:
هر چه تهدید و یا هرچه که تحریم شویم
به خداوند محال است که تسلیم شویم
جمعیت که آرام و قرار نداشتند و بعد از خواندن این بیت یک صدا شعار دادند دادند: هیهات من الذلة
او ادامه داد:
آی ای دشمن زهرا و علی ننگت باد
کمتر ای بیسروپا زمزمه جنگت باد
که مرا زمزمه جنگ تو آزار دهد
رو به آقا کرد و گفت:
و اگر رهبر من رخصت پیکار دهد
جمعیت همانند انبار باروتی شده بود که منتظر جرقه ای برای شعله ور شدن بود. تا اینکه واعظی این بیت را خواند:
به خدا سر ز تن نحس تو سرکش بزنم
دفتر و میز و گزینههایت آتش بزنم
هیجان مجلس وصفنشدنی بود و عدهای کف میزدند، ولی همه جمعیت حسینیه روی پا ایستادند و یکصدا شعار دادند: مرگ بر آمریکا.
بازار دشتی خواندن هم بین مداحان گرم بود و احسنت گفتن حاضرین که شور و حال مجلس را دوچندان کرده بود.
یکی از اشعاری که باعث به وجد آمدن حضار در جلسه شد شعری بود که توسط آقای فراهانی در وصف سردار سلیمانی خوانده شد:
«غیر این مکتب که جز انوار قرآنی ندارد؛ مکتبی سردار، مانند سلیمانی ندارد
ما به صبر و عزم خود پشت اروپا را شکستیم؛ راه را از شش جهت بر دشمنان خویش بستیم
شیعه از النصره و تکفیری و داعش نترسد؛ آری آری هرگز ابراهیم از اتش نترسد»
مجلس آنقدر صمیمی بود که هرکسی به راحتی بلند میشد و شروع میکرد به شعر خواندن.
یکی از صحنه های جالب جلسه این بود که در آن واحد در دو سمت راست و چپ حسینیه دو نفر شروع کردن به شعر خواندن و هیچ کدام ساکت نمیشدند. آقا هم بانگاه پدرانه ای که داشتند چند دقیقه به هر دو نفر نگریستند...
در این بین یکی گفت آقا چفیه شما را میخواهم. آقا اشاره کردن آخر مجلس ان شاءالله.
چند بار شمس تذکر داد که نظم جلسه را رعایت کنید.
بعد از اتمام مداحی حاج احمد واعظی مجلس هنوز در هوای اشعار حاج احمد واعظی بود، بعد مداحی چند تن از مادحین و همخوانی سرود توسط حضار بالاخره نوبت به حضرت آقا رسید که سخنان خود را شروع کنند ولی تا بسم الله را فرمودند یکی بلند شد که میخواهم شعر بخوانم! آقا گفتند: یک بیت بخوانید. آن مرد شروع کرد بخواندن چندین بیت و در آخر آقا فرمودند: آخرش یک بیت نخواندی که همه خندیدند و برای آرامش جلسه آقا گفتند صلواتی بفرستید.
موقع سخنرانی همه ساکت بودند ولی تکبیرهای متعدد مانع سخنرانی میشد که بالاخره آقا فرمودند: اگر قرار باشد که هر یک کلمه ای که ما میگوییم و شما عزیزان با آن موافقید این مقدار شعار بدهید به نظرم از ظهر میگذرد! اجازه بدهید ما عرایضمون را بکنیم بعدش در آخرش هرچه دلتان خواست شما شعار بدهید. همه خندیدند ولی باز عده ای بودند که بین صحبت باز تکبیرهای بی ربط میگفتند.
در جایی از سخنرانی آقا در مورد بی اعتمادی سران امریکا صحبت میکردند و میگفتند: شما دیدید رییس جمهور آمریکا در تلویزیون ظاهر شد با چه ژست و با چه ریختی...که درهمان حین یک نفر تکبیر گفت، آقا نیز بعد از مکثی گفتند: این تکبیر برای چی بود؟!
همه خندیدند.
آقا وقتی در مورد تاثیر بیشتر همدلی از هم زبانی بین مردم و مسئولان صحبت میکردند، شعری از مولوی خواندند که با احسنت پی در پی حضار در جلسه مواجه شد:
ای بسا هندو و ترک هم زبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از هم زبانی بهتر است
بعد از اتمام سخنرانی و موقع رفتن، آقا چفیه خود را به کسی که اول جلسه قولش را داده بودند هدیه دادند.
نگاه به ساعت کردم، 13:10 دقیقه بود و وقت اذان، بلافاصله اذان را گفتند و همانجا نمازمان را به جماعت خواندیم.
- ۹۴/۰۱/۲۱